جن،.سلام،.داستان از این جا شروع شد در یک روستا دور وکلبه درویشی پیر زنی به اسم گل بی بی زندگی میکرد این گل بی بی ما از هیچ چیز نمی ترسید .و مامای هم بلد بود در یکی از شب ها که یک جن می خواست بچه اش به دنیا بیاره درد زیمان شروع شد از ان جاکه از جن کسی مامای بلد نبود مجبور شدند بروند سوراق
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
ایا مایلید داستان های خود در سایت ما قرار دهید؟
ایا مایلید داستان های خود در سایت ما قرار دهید؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت