loading...
داستان
عبدالصمد بازدید : 38 چهارشنبه 05 مهر 1391 نظرات (0)
جن،.سلام،.داستان از این جا شروع شد در یک روستا دور وکلبه درویشی پیر زنی به اسم گل بی بی زندگی میکرد این گل بی بی ما از هیچ چیز نمی ترسید .و مامای هم بلد بود در یکی از شب ها که یک جن می خواست بچه اش به دنیا بیاره درد زیمان شروع شد از ان جاکه از جن کسی مامای بلد نبود مجبور شدند بروند سوراق
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
داستانهای روز -اس م اس های بروز
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ایا مایلید داستان های خود در سایت ما قرار دهید؟
    ایا مایلید داستان های خود در سایت ما قرار دهید؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 21
  • بازدید کلی : 1,091