loading...
داستان
عبدالصمد بازدید : 32 چهارشنبه 05 مهر 1391 نظرات (0)
بگرد پیش اون زن اولت چون او فکر که ابن سعید تا حالا پیش زن اولش بود ابن سعید هم رفت که برود پیش زن اولش به او جا رسید در زد زن پرسید کی ابن سعید جواب داد منم در را باز نکرد پیش اون زنت که دوسش داری تا حالا پیش بود نسب شب امدی که خرپات من گوش کنم ابن سعید هم مجبور شد برود در مسجد بخوابد این اولین شبی بود که ابن سعید زودتر از ابن ظفر به مسجد امد شب بعدی هم که ابن سعید شب گذاشته پیش هیچ یک از زناش نبود هر دوشان گفتند برود پیش هما زنی که دیشب پیشش بوده دوباره رفت به مسجد شب در ان گذراند این روال تکرار شد در یک صبح که ابن ظفر فهمید ابن سعیددیگر باید بداند دلیل صبح زود امدن او چه بود دفت از او پرسید ابن سعید هم گفت فهمید چون زنها شب او به خانه را نمی دهند واز ابن ظفر خواست را نجات یافت از این وضع را به او نشان دهد ابن ظفر هم گفت باید زن دومی که گرفته طلاق دهد
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
داستانهای روز -اس م اس های بروز
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ایا مایلید داستان های خود در سایت ما قرار دهید؟
    ایا مایلید داستان های خود در سایت ما قرار دهید؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 9
  • بازدید کلی : 1,079